سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کیمیای ناب

حوزه و دانشگاه

ابتدا لازم است بدانیم عدم وحدت حوزه و دانشگاه در چه زمینه هایی است، تا با شناخت و رفع آن وحدت را ایجاد کرد. آیا وحدت حوزه و دانشگاه را می توان در وحدت بین علم و دین دانست؟ یعنی حوزه را نماد دین و دانشگاه را نماد علم دانسته و برای وحدت این دو تلاش کنیم. بدیهی است که اینگونه نیست! و چنین تعبیری جفا به هر دو نهاد است. در دانشگاه علوم الهی و دینی نیز تدریس می گردد و در حوزه نیز علوم و تولید علم به وفور یافت می شود. پس این تعبیر نادرست و ناصوابی است.


حال باید دید تبانی موجود بین حوزه و دانشگاه در کجاست تا با شناخت آن بدنبال وحدت باشیم. آیا تبانی در موضوع است؟ مثلا موضوع دانشگاه علوم انسانی و دنیوی است و موضوع حوزه علوم الهی و ملکوتی است؟ تا برای ایجاد وحدت، علوم الهی را به دانشگاه کشانده و پای علوم مادی را به حوزه باز کنیم؟! پاسخ منفی است! چرا که هم در دانشگاه علوم الهی هست و هم در حوزه علوم انسانی و مادی ( مثل منطق و فلسفه) وجود دارد.


آیا تباین در مبادی است و باید برای ایجاد وحدت سعی در نزدیک تر کردن مبادی کرد؟ گفته شده مبادی علمی حوزه با دانشگاه متغایر است؛مبادی علمی حوزه از آموزه های فطری است و مبادی علمی دانشگاه از آموزه های حسی و تجربی است و برای ایجا وحدت باید در مبادی هر دو وحدت ایجاد کرد. اما با دقت در مبادی می بینیم که اینگونه نیست؛ یعنی هم حوزه از مبادی حسی و تجربی استفاده می کند و هم دانشگاه از مبادی فطری و الهی بهره برده است. پس اینجا هم نمی تواند پاسخگویی سوال باشد.

حال باید دید که آیا تباین در مسائل حوزه و دانشگاه است تا با نزدیک کردن مسائل وحدت را ایجاد نمود؟ آیا وحدت مسئله ها می تواند رمز وحدت این دو نهاد باشد؟ بنظر می رسد می شود داوری کرد که "نه".

می بینیم که وحدت را جایی دیگر باید چست. در واقع این دو نهاد به مانند دو بال هستند برای  پرنده انقلاب! که هر دو بال باید باز باشند تا پرنده در مسیر پرواز دارای تعادل بوده و به سمت هدف مورد نظر پرواز کند..

لذا وحدت را باید در اهداف و جهت گیری ها دید. حوزه و دانشگاه باید تلاش کنند به سمت هدف گزاری ها و  وحدت در اهداف و ارزش ها. و باید معنای واقعی وحدت را در همین مساله دانست. در دانشگاه به رشد علمی و در حوزه به رشد روحی اندیشیده می شود که اتحاد میان این دو تاثیرات بسیار چشمگیری خواهد داشت. و اگر به انسان به عنوان موجود در مسیر خدا نگاه کنیم علم‌ها و ارزش‌ها به هم منتهی می‌شوند


"وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف، و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو حرکت نمایند." مقام معظم رهبری(خطبه نماز جمعه 26/9/78)

 

 

پ ن : در تدوین این نوشته از سخنان استاد آیت الله ملک حسینی نماینده محترم مردم استان کهگیلویه و بویراحمد در مجلس خبرگان استفاده شده است.

 

 

 

 

 



چادرت را دوست دارم.
چادرت را که می بوسی و می پوشی، بهشتی می شوی؛ یاسی بهشتی.
و فرشتگان میان رقص چادرت، تسبیح می گویند.
.
..... دل قوی دار
که می خندد خدا به لبخندت
و گام بردار روی بال فرشتگانِ خدا؛
که پهن کرده اند، دستهایشان را زیر گامهای استوارت.
آنچنان قدم بردار که زمین زیر پایت فرو رود؛
که تو از کوه هم سرفرازتری.
چادرت را که می پوشی، از ماه هم ماه تری!
ماه تو شب ش همیشه چارده است و خسوف ندارد
...قمرت نورش از شمسی است عالمتاب، ز زهره ی زهراست. 
.

چادر
.
چادرت را سرت کن!
آنروز
که عبور می کنی از میان خلایق؛ 
بین شعله های سرد؛
پشتِ سرِ مادر سادات.
.
و بگذار برقصد؛
چادرت.
تا سرد کند شعله های سوزان آتشم را؛
و من؛ 
چنگ زنم بر تار و پود چادرت..... تا بهشتِ خدا.

 

نجف

....
آ
نروز، نجف بیدار شدم؛ به یاد تو
وضو گرفتم و راهی شدم؛ به یاد تو و برای تو.
تسبیح در دست، زیر لب زمزمه می کردم: " اللهم صل علی محمد و آل محمد" ... و مسیر گرم حرم را به یاد تو پیمودم و برای تو.
.
رسیدم.
رسیدم روبروی ضریح. دقیق روبروی ایوان طلا!
بی اختیار چشم هایم گریستند؛ گویی چشم های تواند!
زیارت نامه خواندم ... یا وَلِىَّ اللهِ اِنَّ بَیـْنى وَبیْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا یَاْتى عَلَیْها اِلاَّ رِضاکُمْ ....

.
.... و اشک هایم در کنترل چشم هایم نبودند. فقط می باریدند.
نماز خواندم به نیابت تو و برای تو. طواف کردم به یاد تو.
انگار من، من نبودم.فقط تو بودی!
فقط تو بودی ...


این بار دل کندنم سخت تر بود.
تو را به او سپردم
از هر گزندی. از هر بلایی.
تو را به او سپردم که محافظت باشد.
.
آنروز انگار من نبودم
... تو بودم
پ ن : حال و هوای یک روز من در نجف اشرف و آستان مقدس امیرمومنان علیه السلام



اون روز یه نیزه درست کرده بودم با یه چوب خوش دست و محکم و یه درفش تیز هم به جلوی نیزه وصل کرده بودم. اگرچه ظاهرش خطرناک بود ولی استفاده ش خطرناک نبود.باهاش سیب های زیر درختای باغ رو جمع می کردم. و گاهی هم شیطنت می کردم و نیزه رو پرتاب می کردم به سمت سیب های روی درخت.

نیزه

کلاً آدم شری نبودم؛ اهل دعوا و مرافعه هم نبودم. ولی اون روز حرفی زده بودم که خودمم خوب می دونستم که درست نیست و نباید بزنم! از اون حرفایی که فلانی ... با فلانی ...

مثل همیشه خسته و کوفته برگشتم خونه و دم در چندتا از پیله های درخت آقاقیا رو از رو درخت چیدم و دونه هاش رو ریختم روی زمین. این کار رو خیلی دوست داشتمتبسم

یه ذره با شاخه های درخت بید مجنون بازی کردم و اون ته حیاط هم یه سری زدم به مزرعه مخفی توت فرنگیام.

رسیدم خونه. روز بد نبینید مامان ماهرخ رو دیدم عصبانی خیلی هم عصبانی.

نیزه درفش دارم رو از دستم گرفت و نزدیک بود تو شکمم فرو کنه!

یه چندتا ضربه محکم هم با همون چوب بهم زد. از ترس داشتم میمردم.ترسیدم

گفت: خودت دیدی فلانی با فلانی ...

فهمیدم قصه چیه. صدام بالا نمی اومد.

گفت دفعه بعد بشنوم از این حرفا زدی با همین که درست کردی می زنم پاره پارت می کنم.

عصبانیت مادرم استثنایی بود. اولین و آخرین بار بود. موند برای همیشه تو ذهنم.

دیگه هیچ وقت از این حرفا نزدم. هیچ وقت دوست نداشتم پی گیر اینجور مسایل باشم هیچ وقت.

چقد خوبه که آدم تا می تونه گناه دیگری رو بپوشونه. خیلی بده که آدم یه گناهی رو به کسی نسبت بده مخصوصا اگه ازش مطمئن نباشه . حتی اگه مطمئن هم باشیم فاش کردن گناه از خود گناه خبیث تر و زشت تره.

و بدبخت کسی است که یه نسبت ناروا به کسی بزنه درحالی که اون شخص پاک باشه که دیگه حسابش با کرام الکاتبینه.

برادر من ، خواهر من حتی اگه از گناه کسی مطمئنی؛ حق نداری فاش کنی. اگه فاش کنی خدا فاش ت می کنه گفته باشم .

 


بسم الله

مقام معظم رهبری:

 امروز آنچه بنده تشخیص میدهم - که بررسى حرکات دشمن نشان میدهد - این است: با اینکه ما حدود پنج ماه به انتخابات داریم، ذهن دشمن متوجه انتخابات ماست. انتخاباتى که در خرداد آینده در پیش داریم، از نظر ما مهم است، از نظر دشمن هم مهم است؛ حواسش به آن انتخابات است. 19 دی ماه 91.

در ابتدا توجه به این مساله بسیار مهم است که به فرموده مقام معظم رهبری امروز تاریخ جهان، تاریخ بشریت، بر سر یک پیچ بزرگ تاریخى است. دوران جدیدى در همه‌ى عالم دارد آغاز میشود.(90/11/10)

 بدون شک پیروزی و وموفقیت مردم در انتخابات ریاست جمهوری 92، و یا به تعبیر امام خامنه ای "خلق حماسه سیاسی"؛ انرژیی عظیم برای حرکت روبه جلوی موتور انقلاب و عبور از این پیچ تاریخی و نقش آفرینی در آن  ایجاد خواهد کرد.بدون شک دشمنان انقلاب هم بیکار ننشسته اند و به اقرار خودشان آخرین راه غلبه بر ایران و نجات خود از سراشیبی سقوط را در انتخابات فرارو می جویند تا حرکت عظیم مردم انقلابی ایران را با چالشی بزرگ مواجه کنند که انشاء الله با درایت رهبری و بیداری مردم خنثی خواهد شد.

اقدامات دشمن را می توان در سه مرحله پیش بینی یا رد یابی کرد: مرحله اول که قبل از انتخابات و به نام مدل روسی مطرح است؛ سعی در آزاد نبودن انتخابات و القای شبهه مهندسی بودن و از پیش تعیین بودن نتیجه انتخابات می کنند و با طرح انتخابات آزاد باعث تشویش اذهان و به مقصد رساندن تمایلات و کرسی نشاندن افراد مورد نظر خود هستند.

در مرحله دوم و قبل از شروع انتخابات با شکل گیری فضای انتخاباتی و فضاسازی باعث انحراف اذهان عمومی و ترقیق عواطف و تمایل مردم به شخص یا گروه خاص و مورد نظر خود هستند. ترور بی نظیر بوتو در پاکستان، رفیق حریری در لبنان و قصد ترور سید محمد خاتمی در سال 88 و بمب گذاری هواپیمای حامل ایشان( که خوشبختانه خنثی گردید) از این دست اقدامات دشمن است.

در مرحله سوم که بعد از انتخابات و رای ریزی است معروف به مدل کودتای مخملی است. اعلان نتیچه پیروزی قبل از شمارش آراء، استفاده از نماد یا رنگ خاص، القای تخلف و تقلب گسترده در انتخابات، شورش ها و اغتشاشات خیابانی از اقدامات دشمن در این مرحله است.( در فتنه 88 شاهد این مدل بودیم که با درایت رهبری و بیداری مردم خنثی شد. )

اما مدل ابتکاری دشمن در انتخابات پیش رو کدام است؟ و از کدام حربه استفاده خواهد کرد؟ به نظر می رسد دشمن تلفیقی از سه مدل فوق را در پیش گرفته است. بحث انتخابات آزاد مطرح در مدل روسی را از قبل به زبانها رانده است و حتی بعضی از افرادی که در صحنه رقابت هم حضور داشته اند آب به آسیاب دشمن ریخته و خدمت گرانی به دشمن نموده اند.! القای این فکر که انتخابات آزاد نیست و عدم حضور افراد فاقد صلاحیت به معنای آزاد نبودن انتخابات و مهندسی بودن آن و از پیش مشخص بودن نتیجه انتخابات است. رهبر فرزانه نیز ماه ها قبل به این مساله هشدار داده و فرموده اند:

این را از حالا همه بدانند: آن کسانى که ممکن است از سر دلسوزى، راجع به انتخابات یک توصیه‌هاى عمومى بکنند که آقا انتخابات اینجورى باشد، آنجورى نباشد، حواسشان باشد به این مقصود دشمن کمک نکنند؛ مردم را از انتخابات مأیوس نکنند، هى نگویند انتخابات باید آزاد باشد. خب، معلوم است که انتخابات باید آزاد باشد. ما از اول انقلاب تا حالا سى و چند تا انتخابات داشته‌ایم؛ کدامش آزاد نبوده است؟ (19 دی 91)

دشمن

در شکل گیری فضای انتخابی کشور  هم سعی کرده اند به همراه نیروهای داخلی و فشار خارجی باعث التهاب بازار شده و با تبلیغات وسیع خود وضعیت موجود کشور را وضعیتی بحرانی تلقی کرده و عامل اصلی آن را عدم ارتباط با کشورهای غربی القا کرده اند و تنها راه برون رفت از این وضعیت را حضور یک ناجی بزرگ که معتقد به ارتباط و سازش با آمریکا و اسراءیل است را در اذهان عمومی مردم جاسازی کنند. مقام معظم رهبری به مساله فضاسازی قبل از انتخابات هشدار داده اند و فرموده اند:

یکى از راه‌ها هم این است که سعى کنند در ایام انتخابات، سر مردم را به یک چیز دیگرى گرم کنند؛ یک حادثه‌اى پیش بیاورند، یک ماجرائى درست کنند؛ یک ماجراى سیاسى، یک ماجراى اقتصادى، یک ماجراى امنیتى. البته این هم جزو نقشه‌هاى دشمن است، اما بنده مطمئنم که ملت ایران بسیار بصیرتر و باهوش‌تر از این است که با یک چنین ترفندهاى خصمانه‌ى دشمنان یا عوامل دشمنان فریب بخورد؛ نه،(19 دی 91)

در ادامه فضاسازی و ایجاد تنش به احتمال زیاد شاهد اعتراض به رد یا تایید صلاحیت ها از طریق مهره های خود و در صورت تایید صلاحیت، اعتراض و اغتشاش دور از ذهن به نظر نمی رسد.




دلم تنگ شده است برایت.

برای همه روزهای گذشته ی با تو

برای شبهای ماه،

برای خنده هایت

و همه هق هق گریه هایت.

برگرد.

می شنوی

یا من ارجوه لکل ... را؟

برگرد؛

برگرد که چقد دلم برایت تنگ شده است

.

بازهم من

باز بی تو

یا من یعطی الکثیر بالقلیل...

قلیلم را می خواهم

راضیم به همان قلیلی که امروز ندارم




ورزشگاه یاسوج

مسابقه فوتبال بین تیم های شهرداری یاسوج و فولاد یزد، از سری مسابقات لیگ دسته یک کشور مکان:استادیوم تختی یاسوج

بازی برای تیم میزبان بسیار حیاتی است و پیروزی در این میدان به معنای طی کردن مسیر قهرمانی و صعود به لیگر برتر است.

اما نکته حایز اهمیت این مسابقه حضور جمعی از طلاب و روحانیون حوزه علمیه ما در ورزشگاه بود. بلندگوی ورزشگاه به طلاب حوزه علمیه یاسوج خیرمقدم گفت و جمعیت یکپارچه و خودجوش صلواتی روح انگیز تقدیم نمودند و این نوید حرکتی زیبا و تاثیرگذار و البته جوان پسند بود.

بازی در نیمه اول به صورت بسیار ناامید کننده ای دنبال شد. تیم حریف یک فرصت تک به تک از دست داد و یک صحنه مشکوک به پنالتی در منطقه 18 قدم تیم میهمان اتفاق افتاد که داور رای به ادامه بازی داد.

نکته درخور توجه این است که آنچه در ورزشگاه اتفاق می افتد (جو ورزشگاه ) با آنچه در تلویزیون به نمایش گذاشته می شود کاملا متفاوت است.در واقع رسانه ها بازنمایی از واقعیت فوتبال ارایه می دهند؛ آنچه را به  نمایش می گذارند که خودشان می خواهند که اصولا از مستطیل سبز بیرون نمی رود. رسانه هیچ گاه نخواسته و شایدهم نتوانسته فضای حاکم بر سکوها را به نمایش بگذارد.

آموزش تماشاگران موضوعی است که مسولان فرهنگی از آن غافلند. حرکت بعض تماشاگران در لحظات حساس بازی، دقیقا الگوبرداری از رفتارهای زشت موجود در فیلم ها یا بازی های رایانه ای خارجی است.

پرداخت رسانه به مسایل حاشیه و نابهنجار سکوها نیز در گسترش بداخلاقی تماشاگران مزید بر علت است. این مساله کمتر مورد توجه واقع شده و بهتر است بگوییم فراموش شده است.

اصولا باید به این مساله بیشتر بها داده شود و آموزش باید از رده های پایین و سنین کم صورت پذیرد.

با توجه به غنای فرهنگ دینی و ملی ما و وجود مراسمات بیشمار و اجتماعات زیاد، نباید این موارد در جامعه ما دیده شود.

نکته دیگری که در ورزشگاه توجهم را به خود جلب کرد، حضور لیدر در میان تماشاگران بود. لیدر به شکل ماهرانه ای به شدت عواطف و احساسات تماشاگر را تحریک می نمود.کافی بود کمی اخم کند یا هیجانی شود، از بازیکن یا داور شاکی شود به شکل معجزه آسایی تماشاگران با او همسو می شدند.

و نکته اساسی تر ما را بر نوشتن این سطور واداشت، حضور روحانیت در میان تماشاگران بود. بشخصه هیچ گاه تاثیر حضور یک روحانی را اینقد لمس نکرده بودم. احترام ، قرب و اهمیتی  که لباس روحانیت برای جوانان  دارد می تواند تلنگری باشد برای همه کسانی که دغدغه مسایل فرهنگی را دارند.

جوانان علی رغم همه تبلیغات به دین و اخلاق پایبند و علاقه مند هستند منتهی نباید از آموزش اخلاق به آنان غفلت کرد.

نابهنجاری های موجود در جامعه نتیجه کم کاری و بدکاری متولیان فرهنگ در تربیت جوانان است.و گرنه جوانان به صورت خودجوش و بالفطره مشتاق دین و اخلاق هستند.

کیمیای ناب نوشت: مسابقه مساوی تمام شد و ما صدر جدول رو از دست دادیم.

کیمیای ناب نوشت: شده بودیم عامل تقوای تماشاگران ! از خودم شرم کردم :(

   


آخرین پنج شنبه بهمن سال 60، یاسوج، روستای شرف آباد

نازبیگم، هیزم های بخاری اتاق ماهرخ را پیش می کند. دل نگران ماهرخ است؛ دوست داشت خودش قابله ماهرخ باشد ولی ماهرخ را به شیر و خورشید برده اند.

برف شدت می گیرد؛ آب هم که نیست. اصلا آب لوله کشی به شرف آباد نیامده؛ آب قنات بن سنجانی ها را هم برف مسدود کرده است.

ماهرخ را از شیر و خورشید می آورند و نازبیگم نوزاد ماهرخ را در آغوش می گیرد.

ماهرخ

آب نیست و همه جا سپید سپید است، و نوزاد ماهرخ دنیا را از روز اول فقط سپید می بیند.

نازبیگم برف را می شکافت و در امتداد رودخانه مهریان در دل برف راهی می گشاید تا به آب برسد و رخت و لباس ماهرخ و نوزادش را تمیز کند.او خودش را مادر ماهرخ می داند و مادر نوزاد ماهرخ و مادر همه بچه های شرف آباد.!

طبیب بود. می گویند دستش شفا می داد نه دارویش!

تمام نسخه هایش یک دارو بود و همان یک دارو شفای همه درد ها.

ماهرخ می گوید برایش قرآن بخوان حتما. و تاکید می کند اگر برای من نخواندی نخوان برای نازبیگم حتمابخوان.

خدایش بیامرزد، همیشه مادرم را دوست داشت و به مادرم سر می زد.

آخرین پنج شنبه بهمن سال 1360، ماهرخ با نوای دعای کمیل نوزادش را شیر داد .

*شیرخورشید = بیمارستان قبل از انقلاب به این نام بوده و تا چند سال بعد از انقلاب به همین نام معرف بود.

*اگه از دلتون براومد فاتحه ای نثار نازبیگم بفرمایید.

 


 

LHI LK

ماه آنشب، با هر شب ش فرق داشت. لااقل برای من فرق داشت.

آنشب قرص ماه کامل نبود؛

ولی قرص ماه من شب ش چهارده بود.

آن شب حتی ماه هم به تو غبطه می برد و فرشتگان به نماز اول وقتت اقتدا کردند.

و من

چقدر خوشبخت بودم.

از آن شب، هر شب،ماهِ من ، شب ش  چهارده است؛ هر شب ش.

برایمان بتاب

مثل همیشه.

تقدیم به ماه شب چهارده خانواده کیمیای ناب

به مناسبت سالگرد قمری ازدواجمان.