سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کیمیای ناب

کوچه مدینه

کوچه را صدای سکوت فراگرفته...

   مجتبی نوجوان دست برادرش را گرفته و در تارکی شب، پهنای کوچه نامردی را با همه سکوت غم بارش در می نوردد.

... هنوز صدای ناله مادر در گوشش می پیچد.

... به خانه ای می رسد؛ سینه را صاف می کند، بغضش را رو می برد؛ دست حسین را می فشارد و ارام آرام در می زند... تق...تق ... به تق سوم نرسیده در باز می شود. انگار صاحبخانه منتظر مهمان ناخوانده ای است در آن دل شب.

پیرمرد در را باز می کند چشمانش خیس اشک است.

آنسوی در سرور ان جوانان بهشت، را می بیند، و اشکش بیشتر و بیشتر ...

... این سکوت خیس را مجتبی می شکند : سلمان ، پدرم گفت بیا؛ اگر می خواهی در تشیع فاطمه شرکت کنی بیا. و باز بغضش را فرو می برد.

و سلمان در پی مجتبی راه کوچه را پیش می گیرد.

و مجتبی هنوز صدای کوچه را می شنود:

نگی حسن جون دلم *** به بابا که منو زدن

بابات نفهمه که منو *** تو کوچه ها، سیلی زدن

آخه بابات غمگینه و*** داغ دلش خیلی زیاد

زیاد نکن غصش تو *** مهدی من یه روز میاد

  مهدی من یه روز میآد


منتظر تاکسی بودم. مسیرم جوری نبود که دربست بگیرم؛ فقط یه کورس تاکسی باید سوار می شدم.

بالاخره بعد از کلی معطلی یه آقای جوان با پراید سفیدش که خدا خیرش بده وایساد، مسافرکشی می کرد، من صندلی جلو،  سوار شدم خوشحال بودم که به موقع به امتحان می رسم .

کمی جلوتر وایساد مسافر سوار کنه. یه مسافر اومد جلو پیش من بشینه؛ راننده ازش خواهش کرد عقب بشینه. گفت: می خوام حاج آقا راحت بشینه. گفتم: خدا خیرت بده آخه این صندلی پراید چقد جا داره.

بالاخره رسیدیم کرایه دو نفر حساب کردم ولی فقط کرایه یه نفر رو گرفت و پیاده شدم

یه نفس راحت کشیدم

کمی اونطرف قضیه کاملا برعکس بود. دو تا مسافر بود که ماشین ها التماس سوارشدنشون رو می کردن. نمی دونم چرا ولی هر ماشینی می رسید مدل بالا، مدل پایین، مسافرکش، غیر مسافر کش  یه التماسی می کردن که این دو تا مسافر سوار بشن.

نمی دونم چرا شاید به خاطر اون شلوارهای جین پاره پوره شون بود که این بندگان خدا پوشیده بودن و اون بندگان خدا فکر می کردن این بندگان خدا از شدت فقر کرایه تاکسی هم ندارند....

کلاً بهشون حسودیم شد...

خدایا منو به خاطر حسادتم ببخش   


 

   

 

در احادیث شیعه و سنی غضب فاطمه (س) غضب رسول خدا (ص) است. قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): (فاطِمَة بَضْعَةُ مِنّی فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَنِی) ( فاطمه پاره تن من است , هر چه او را غضبناک کند مرا غضبناک کرده است ) . 1
وباز فرموده اند: إنما فاطمة بضعة منی یؤذینی ما آذاها2. فاطمه پاره تن من است؛ هر آنچه او را بیازارد مرا می آزارد.و باز از ایشان نقل شده :قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): (فاطِمَة بَضْعَةٌ مِنّی مَنْ آْذاهَا فَقَدْ آذانِی
         (فاطمه پاره تن من است , هر که او را مرا بیازارد مرا آزرده است)3 
 
به موجب نقل های متواتر ی که در منابع معتبر تاریخی و حدیثی اهل سنت  به ثبت رسیده حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر حکومت برخاسته از سقیفه بنی ساعده و سردمداران آن، غضب فرمودند وی بدینوسیله ضمن اعلان غاصبانه حکومت خلفا بنیان های فکری مکتب آنان را نیز ویران ساخت و آن را باطل اعلام نودند به نمونه ای از این نقل ها که از منابع اهل سنت آمده است توجه نماییدمانند این احادیث : ام المومنین عایشه می فرمایند: …فَغَضََبتْ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و سلم)، فَهَجَرتْ اَبابَکر، فَلَمْ تَزَلْ مُهاجِرَتَهُ حَتَّی تُوُفَّیَتْ وَ عاشَت ْ بَعْدَ رسول الله (صلی الله علیه وسلم) ستة اَشْهُرٍ. …. پس غضب کرد فاطمه دختر رسول خدا (ص) و روی برگردانید از ابابکر و این روی برگردانیدن ادامه داشت تا وفاتش و فاطمه شش ماه زندگی کرد بعد از رسول خدا (ص)4. ام المومنین عایشه در روایت دیگری نیز می فرماید : ….. فَهَجَرتْهُ فَلَمْ تُکَلَّمهُ حَتّی تُوُفَّیَتْ وَ عاشَتْ بَعْدَ الَّنبیِ (صلی الله علیه وسلم) سِتَّةَ اَشْهُرٍ فَلَمّا تُوُفَّیتْ،‌دَفَنَها زَوْجُها عَلیٌ لَیْلاً، وَ لَمْ یُوذِنْ بِها اَبابَکْرٍ وَ صَلی عَلَیْها …. … فاطمه روی برگردانید از ابابکر و با اوسخن نگفت تا وفاتش و 6 ماه بعد از پیامبر (ص) زندگی کرد و بعد از وفاتش همسرش علی او را شبانه دفن کرد و برای نماز و دفنش ، ابابکر را خبر نکرد…. 5

 منابع:

1. صحیح بخاری

2. صحیح مسلم 4/1903

3. السنن الکبری ج 10 ص 201

4. صحیح بخاری ح 3093

5. صحیح مسلم ح 1759


حامد

چه زود 5 سال گذشت، انگار همین دیروز بود...

می دانم که چه سخت است زندگی من و تو چنین شیرین و گوارایش کرده ای ...

برای همه فداکاریت سپاس ...

اگر خاطرت رنجید مرا ببخش ...

ببخش...

آنروز، بالکن، چای تلخ و بغض تو...

 بدترین رو زندگیم بود.

می دانم که هرگز جبران محبتت را نخواهم کرد

.... با تمام وجودم دوستت دارم...

.............................

پی نوشت:

  1. نوروز بر همه دوستان مبارک
  2. میوه زندگی ما مجتبی است که همین عید 4 سالش تمام می شه
  3. این پست به مناسبت سالگرد ازدواجمان بود
  4. توصیه به آقایان : همسرتون رو زیاد دوست بدارید

  مریض بود، ضعیف و نحیف. دلم برایش سوخت. گفت شیخ به خدا مریضم اشک پر چشماش جمع شد و دل من کباب. گفتم: مریضیت چیه؟

 گفت: شیخ دامت (دادمت) به ابالفضل بگو منو ببرن دکتر.

 خواست پیرهنش رو بالا بزنه فورا گفتم: نه نه مادر نه لازم نیست لازم نیست. گفت: اینا می گن من دروغ می گم اما من مریضم . گفتم من باورت می کنم بهش قول دادم که صحبت کنم ببرنش دکتر . از بس شوهرش اونو اذیت کرده بود عصبی شده بود.

وقتی بعضی خانمها در شهر برای چیزای بیهوده پول خرج می کنن و برای زیباییشون هر دارو و کرم و پماد و عملهای بیهوده و گران انجام می دهند زنانی هستن که دکتر رفتن براشون آرزوست

 .............................................................................

 همه زنان آنجا فرشته بودند و محبت مادرانه  شان را از من دریغ نکردند.حیف که من هم از جنس آنها نبودم و هیچ تحمل سختی نداشتم نتوانستم طاقت بیارم و آن غروب زیبا و دلهای مهربان را جاگذاشته برگشتم.

.............................................................................

پی نوشت: یاد چایی هاشون بخیر  

چای

 


     

 

 

... وقتی رسیدیم ته خرمن رو با کمک خواهرش پاک کرد و گونی های بزرگ روپر ازکاه ؛ زیرآفتاب سوزان تابستان روستا صورتش آفتاب سوخته شده بود و صد البته کرم ضد آفتاب هم نداشت،

 

تعارفمان کرد رفتیم خانه شان چای آورد.

خانه کاه گلی بود و زیبا وتاقچه ای قشنگ که پر بود از لوح تقدیر های سمانه.

ماست وکره  ( که شیرش را زیر آفتاب دوشیده و گونه های مصومش لک گرفته بود)  را خوردیم با نان تیری که سمانه پخته بود خوردیم

... و هنوزدلم برایش می رنجد بهم قول داد که درسش را ادامه دهد برایش دعا می کنم

و باز دلم می رنجد که همنوعان شهری سمانه همان ماست را که سمانه برای تهیه اش صورتش آفتاب سوخته شده، به صورتشان می مالند تا نرم بماند. چه دنیای عجیبی است.

..........................................


نظر

ازدواج

میگفت که همسرم را دوست دارم ولی او تمایلی به زندگی با من ندارد و پاش رو کرده تو یه کفش که من طلاق می خوام مهرم هم آزاد.

گفتم خودت چی ؟گفت : من عاشقشم ودوستش دارم .

گفتم : مشکل چیه ؟

گفت : چند ماهی بیشتر نیست که ازدواج کردیم همه چیز هم خیلی خوب بود ولی وقتی خانمم متوجه شده که نمی تونه بچه دار بشه. حالا هم میگه همین حالا تموم کنیم بهتره تا بعدن یه زن دیگه بگیری.

هرچه هم بهش گفتم  که خدا کریمه و همیشه وضع اینطور نیست ومن هم تحت هر شرایطی باهات می مونم مشکل بچه روهم یه جوری حل میکنیم

گفت حاج آقا موندم طلاق بدم یا نه در حالی که اون رو دوست دارم  منو راهنمایی کن

واقعا موندم چی بگم

.........................................................................................................................................

پینوشت:

  • 1. واقعا همسرتون رو دوست داشته باشین حتی در شرایط سخت
  • 2. نمی دونم چرا زنها فکر می کنن مردشون همیشه به فکر زن گرفتنه
  • 3. برای این زوج جوان دعا کنید
  • 4. پزشک نباید همه اسرار رو به بیمارش بگه میتونست به این خانم امیدواری بده زندگیش از هم نپاشه

این خانم جوان در موقعیت سختیه که باید بهش فرصت داد و اون رو درک


نظر

 کوبیدن بر طبل تقلب حرکت در خلاف مسیر رهبری است

به گزارش خبرگزاری فارس از یاسوج ستار هدایتخواه امروز در جمع هزاران نفری هواداران خود در شهر یاسوج با بیان این‌که نماینده باید ولایتمداری و بصیرت خود را در عمل ثابت کند، اظهار کرد: خدا را شکر می‌گویم که توانستم در میدان عمل این دو خصیصه را به منصه ظهور برسانم.

نماینده اصولگرای مجالس هفتم و هشتم شورای اسلامی بیان داشت: ولایتمداری اقتضا می‌کند که در قول و فعل کار خلاف مسیر و جهت ولایت انجام نداده و اسیر فساد و ناپاکی نشویم.

هدایتخواه در ادامه با بیان این‌که خدا را شاکرم در میان 290 نماینده مجلس جز 30 نفری هستم که همواره از سوی مسئولان ارشد کشوری برای برنامه‌ریزی در مورد مسائل کلان انتخاب می‌شوم، بیان داشت: محور همه کارهای من ولایت بوده است و در مسیری گام برنمی‌دارم که خلاف جهت گفته‌های رهبری باشد.

این نماینده اصولگرای مجلس شورای اسلامی بیان داشت: از بانیان پی‌ریزی حماسه 9 دی بودم و در روز هشتم دی‌ماه 88 آغاز حرکت فتنه‌ستیزی در عمل در مجلس با نطق من شکل گرفت.

نماینده مردم بویراحمد و دنا در دو دوره مجلس شورای اسلامی بیان داشت: شایعات و تخریب‌های فراوانی را در چند روز گذشته شاهد بوده‌ایم که برخی به ما انگ کاخ نشینی می‌زنند و البته حاضرم کاخ خود را تنها با یکی از کوخ‌های آن‌ها معاوضه کنم.

هدایتخواه گفت: زمین خانه من متری هفت هزار تومان است و زمین خانه برخی آقایان 500 هزار تومان است که باید به حرف چنین افراد تنها خندید و به آن‌ها گفت، سلام.

هدایتخواه با بیان این‌که شکست برخی افراد در انتخابات حتمی بوده و اینک بهانه‌های کودکانه می‌گیرند، بیان داشت: القاء چنین تفکر خطرناکی حرکت در خلاف مسیر نظام و رهبری است که باید با هوشیاری جلوی این تفکر گرفته شود.

وی با بیان این‌که نسبت به دو دوره قبل با قاطعیت بیشتری پیروزی را جشن خواهیم گرفت، تصریح کرد: مردم باید مواظب اخلال‌گران باشند و اجازه ندهند از خوشحالی و مسرت آن‌ها سوءاستفاده کنند.


مجتبی گودرزپور

به چند تا مساله فلسفی که توسط مجتبی مطرح شده توجه نمایید:

من و پسرم مجتبی

مجتبی: بابی جون خدا چقد بزرگه ؟

من: از هرچه فکر کنی بزرگتره.

مجتبی: بابی مغز من چقدره؟

من : به اندازه مشت دستت.

مجتبی : پس چطوره که من می تونم درباره خدا فکر کنم . چطور خدا که اینقد بزرگته تو مغز من می تونه بیاد.

یادم اومد چند روز پیش تر تو امتحان فلسفه طلاب سال نهم حوزه همین سوال اومده بود.

مناظره محمدرضا( پسر خاله مجتبی) و مجتبی

محمد رضا: من از تو قوی ترم .

مجتبی: نه من قوی ترم.

محمدرضا شمشیرش رو چندتا چرخ می زنه و می گه: من از خدا قوی ترم.

مجتبی می خنده و می گه : خدا از هرچه که فکر کنی بازم قوی تره.

مجتبی و مامان

مجتبی مامان چرا دو تا خدا نداریم؟

مامان : چون ممکنه با هم دعوا کنن.

مجتبی یه تبسمی می کنه و می گه: مامان خدا که دعوا نمی کنه اینقده مهربونه....

پی نوشت:

  • 1. مجتبی تلویزیون نگاه نمی کنه.
  • 2. خیلی پسرم رو دوست دارم