فقط ضامن آهو نیستی
شتر هم به تو پناه می برد و من.
مثل آدمِ راه بلد، از این خیابان به آن خیابان
می دود.
تحت تعقیب است
از کشتار گریخته است.
گویی کسی به او گفته است. یا شایدم خودش می داند که به که ، پناه آورده است.
یکراست قدم در باغ بهشت می گذارد.
دقیق روبروی پنجره فولاد
همان طرف کنار سقاخانه.
شتر است ولی خوب می فهمد.
ناگهان می ایستدو ارام می نشیند.از تعقیب خسته است؟ نه.
خیالش راحت است که اینجا در امان است.
می نشیند همان گوشه دورتر؛ روبه روی پنجره ؛ چشم در چشم ضریح.
صورت بر زمین صحن می گذارد و چشم در چشم ضریح می اندازد.
بغضش می شکند و اشک و اشک و اشک و یک عالمه حرف دل .....
یک نفر شتر است، آدم نیست؛ فقط ضامنش می داند چه گفت و هیچ کس نفهمید.
فقط ضامن آهو نیست ضامن شتر هم می شود و من .
داستان پناهنده شتر به استان قدس رضوی (ع) : آدرس منبع