سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کیمیای ناب

 

عشایر

چندی پیش جهت پیگیری یک پرونده اداری، دربدر از این اداره به آن اداره ارجاع می شدیم که رسیدیم به اداره.... پوشه ای بدستمان دادند و فرمی. البته قبل از آن جیب مبارک شیخ ( که خودمان باشیم) را جارویی ناب کشیدند، و شیخ خمی به ابرو آورده و با دقت تمام فرمها را پر می نمود.

سوالات و گزینه ها را یکی پس از دیگری پر می نمود تا اینکه رسید به یک سوال سخت و مشکل.
القصه، شیخ در تحیر مانده بود و انگشت حیرت به دهان که کدام گزینه درست است.
سوال نموده بودند که : آیا تاکنون توسط همسر خود مورد ضرب و شتم قرار گرفته اید؟ گزینه الف: بلی گزینه ب : خیر؟


شیخ که گویی در تمام عمر خویش بعد از آن همه امتحان و شرکت در کنکورهای مختلف، سوالی به این سختی ندیده بود با نگاه ملتمسانه ای از متصدی مربوطه خواست که : ما را از پاسخ به این سوال معاف دارید.
متصدی ، بخش نامه ها و آیین نامه ها را مورد استناد قرار داده و گفت: نمی شود حتما باید پاسخ دهید.
و شیخ همچنان در حیرت مانده بود که کدامین گزینه را علامت بزند.
ناگهان به ذهن مبارک خطور کرد که مساله را با اساتیذ خویش مطرح نماید لذا موبایل از جیب گریبان خویش بیرون آورد و از دفترچه تلفن نام استاد فلسفه را سرچ نمود.
گفت استاد مساله این این است. استاد گفت: عزیز دلم دقت بفرما که یک وجود داریم و یک عدم، ممکنی هست و محالی... و همینطور کلمات ثقیل فلسفی را به هم می بافت و شیخ قصه که خود واحد فلسفه اش را به زور گذرانده بود؛ از حرفهای استاد چیزی نفهمید.


ناگزیر با استاد اصول خویش تماس حاصل نمودی. ایشان گفتند: اینجا صور مختلفی متصور است، اگر بنا را بر احتیاط بگذاریم گزینه ب و اگر بنا را بر تخییر بگیریم در دوران امر بین فلان و فلان و اگر استصحاب شود چنین می شود.
و استاد حقوقش گفت بر اساس آن ماده قانونی گزینه الف بهتر است و بر اساس این ماده گزینه ب.


و تحیر شیخ بیشتر و بیشتر می شد تا اینکه باجناق بهتر از جان شیخ تماس نمودی و شیخ از این فرصت استفاده کردی و سوال را از او پرسید.
باجناق شیخ که حفظ جان خویش را بر تحییر شیخ ترجیح می داد گفت: گزینه ب را بزنید که اگر الف را زدید چشم و هم چشمی زنانه پیش می آید و ممکن است ما نیز مورد ضرب و شتم واقع شویم.
فی النهایت شیخ برای برون رفت از تحییر حاصله تصمیم گرفت با همسر خویش تماسی حاصل نماید.
گفت: ای همسر مهربان در اینجا سوالی مرقوم شده است پاسخ را چه می دانی.
گفت سوال چیست؟
گفت: پرسیده اند آیا تاکنون از همسر خود کتک خورده اید؟
گفت : دور از جان شما این چه سوالی است.


این چنین بود که شیخ قلم را محکم در دست گرفت و با سرعت هر چه تمام تر گزینه ب را علامت زده و فرم را تحویل داد.
کمی بعد گوشی شیخ زنگ خورد از منزل بود که آیا نان گرفته ای ؟ دیر بیای امشب باید تو کوچه بخوابی!!
اینجا بود که شیخ قصه از زدن گزینه ب پشیمان شد.


کیمیا نوشت1: به امید روزی که هیچ زنی توسط همسرش مورد ضرب و شتم قرار نگیره:((

کیمیا نوشت 2: این داستان یه شوخی با خودم بود و قصد جسارت به هیچ کس رو نداشتم.

کیمیا نوشت 3 : تقدیم می کنم به همه همسران خوشبخت ایران زمین