سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کیمیای ناب

فاطمه س

 

 

  

امشب شب غم علی است.

انگار یادش نیست چه شده، وفقط سرگرم انجام مشق شب است. مشق شبی که فاطمه اش داده .

 قدم به قدم پیش می رود. و مو به مو، نسخه طبیب می خواند.

"حنطنی وغسلنی" آنهم شبانه

گل پرپرش را غسل می أهد... اسما بریز آب روان ... بر روی گل برگ گلم...

قدم به قدم پیش می رود..."کفنّی" شبنانه او را کفن می پوشاند بند های کفن را محکم نبسته

صدا زد زینب ام کلثوم حسن حسین بیایید با مادرتان وداع کنید. یعنی دیدار به قیامت.

بند کفن باز می شود و فاطمه یتیمانش را برای آخرین بار در آغوش می گیرد...

آسمانیان طاقت دیدن ندارند ندا می رسد: علی جان! حسن و حسین را از روی بدن زهرا بلند کن.

"صلّ علیّ و ادفنی بالیل" نماز می گذارد ... الصلاه... چه نماز باشکوهی همه فرشتگان حاضرند 

و بدن گلش را در قبر می گذارد به آرامی امانت را به صاحبش بر می گرداند

آرام آرام خاک می ریزد ... آرام آرام 

سنگ قبر ... ندارد 

این مشق آخرش بود 

ناگاه به خود آمد 

ای وای 

ای وای 

ای وای ... بی فاطمه شدم ... ای وای