سفارش تبلیغ
صبا ویژن

nojvhki

همیشه معتقد بودم که دختران فرشته اند البته باید خودت کمی فرشته باشی تا بفهمی!
باید در مقابلشان پاک باشی تا برایت فرشته باشند.

.
...  آن روز ها من کلاس چهارم بودم و یا شاید سوم یادم نیست فقط یادم هست که تو بدنیا آمدی .
راستش را بخواهی دوست داشتم پسر می بودی نه دختر!
لذت برادر داشتن را تازه چشیده بودم و نمی دانستم که خواهر داشتن چقدر لذت بخش تر است.
و تو بدنیا آمدی
و  دوستت داشتم.
زیاد
خیلی زیاد
اصلا با تو بود که یاد گرفتم دوست داشته باشم.
خودم مهربان بودم ولی با تو بود که یاد گرفتم مهربان باشم.
پدر اسمت را آمنه گذاشته بود و ما محبوبه!
محبوب بودی برای همه و مخصوصا برای من .
نمی دانم یادت هست یا نه
.
و امروز هم مثل همان روزها
که روی دوش می گرفتم ت
همان روزهای که پاتق مان باغ پدربزگ بود
باغ بالایی
باغ سید اقا
باغ سیب خودمان!
از هر چیزی بهترینش را برای تو می خواستم
یادت هست؟
و امروز هم دقیق مثل همان روزها دوستت دارم
عین همان روزها
کمتر از ددولی صدایت نمی زدم.
.
از آن روزها فقط خاطراتش مانده کوچه باغ ها نیستند حاج سید آقا هم نیست
و باغ زردآلویش
و درختان گیلاس
و انگور
ولی من هنوز همانطور مانده ام
همیشه بهترین برای آمنه بود
ددولی من
.
خیال نکن بزرگ شده ای
و آنروزها تمام شده اند
نه !
تو هنوز همان ددولی ِآنروزهای منی
دقیق عین همان روزها
فقط کمی بزرگ شده ای
کمی.

کیمیای ناب نوشت1: ددولی م تولدت مبارک

کیمیای ناب نوشت 2: ددولی یه کلمه لری است که صمیمانه ترین و پاک ترین خطاب یک برادره به خواهرش !