سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کیمیای ناب

بازار برده فروشان و برده ای لاغر اندام،

خبر می رسد که در بازار برده فروشان برده آورده اند.!

همه منتظرند ببیند؛ شکار علی را.

و برده ای لاغر اندام می رباید برق چشمان نافذش را.

اسمش را میثم می گذارد.

همیشه همینطور بوده است؛ او شکارچی انسانهای ناب بوده است.

.

میثم را دوست داشتم از همان روزهای کودکی و خرما را.

و عاشق درخت خرمایش بوده ام.

.

و من همیشه منتظرت بوده ام

میان بازار برده فروشان و بندگان آبق.

که شاید چشمت مرا بگیرد

و آزادم کنی .

فلاقتحم العقبه* و ما ادرک مالعقبه* فک رقبه*

برهانم از این قفس بردگی ؛ برهانم

برهانم.....

میثم

 

مسجد کوفه، تیرماه 92، کیمیای ناب