سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کیمیای ناب


اَللّهُمَّ لا تَدَعْ لى‏ ذَنْباً اِلاَّ غَفَرْتَهُ (1)

زیر لب آرام آرام زمزمه می کنم ... لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ (2) ...

از در نگهبانی تا خوابگاه، کمی فاصله است. دراین فرصت به خودم می اندیشم

و آرام آرامتکرار می کنم: (( اللهم لا تدع لی ....

به ظاهر آرامم اما دلم غوغاست؛ گویی به مسلخش می برم.

سخت است برایم؛ سخت است.

نفسم به شماره می افتد. آرام شروع می کنم....

حیّ علی صلواه ... حیّ علی الفلاح

بشتابید به سوی رستگاری، رستگاری ، رستگاری .... و تکرار می شود در گوشم.

حیّ علی خیرالعمل ......

قدقامت الصلواه که می گویم؛ قامتم، گویی فرو می ریزد.

و تکبیر جانم را می گیرد.

چه سخت است برایم وقتی می دانم همه آنهایی که بر من ماموند از من بهترند.!

دیشب بعد از نماز جلسه وعظ داشتم! البته مثل همیشه ی خدا تلنگرش به خودم بود ؛

اول برای خودم موعظه می راندم.

ولی وعظ دیشب فرق داشت! به خودم نهیب زدم: حـــــــامد!!! چه می گویی؟

یادم آمد دیشب ش از زبانهایی گفته بودم که مُهر می خورند!

....

دلم خوش است به استغفار قبل از اقامه؛ که شاید شاید توبه ام را پذیرفته باشی. (امیدوارم)

می ترسم از خودم! می ترسم برای خودم از روزی که در خسران باشم.

دیشب از تقوی گفته بودم؛ از عمل کمی گفته بودم که اگر با تقوی باشد از عمل زیاد هم بیشتر است.

از اسبی گفته بودم که صاحبش را تا بهشت می برد ( تقوی).

از اسبی گفته بودم چموش، که راکبش را تا نیستی می برد (گناه).

امشب هم می خواستم از این حرفها بگویم.

زبانم را غلاف کردم! غلاف کردم در نیامش.

می خواستم بگویم از طیّبات، که تا پاک نباشی بهشت نمی برندت.

اما غلافش کردم

برخواستم و گفتم از نجاسات؛ که بر چند قسمند.!

سقوط

پی نوشت:

1: تعقیب نماز ظهر

2: سوره انبیاء آیه87