هوا به تلاطم افتاد،باد وزيد،سهم برگها سرگرداني شد.دوباره پيله کرده ام به درختها،شايد روزي با همين درختها پروانه شوم شايد.خوشا به حال گياهان که عاشق نورند و دست منبسط نور بر روي شانه هاي آنهاست..درختها وقتي خزان زده شدند اين نور را بي واسطه تر دريافت کردند،عاشق تر شدند.دست منبسط نور يعني يک دست مهربان،شايد به خاطر همين برگها سرگردان شدند،برگهاي خزان زده نور مي خواهند،آنها دلتنگ نورند،براي همين سهمشان سرگردانيست،درختها عاشق ترند،اما ريشه دارند مثل برگها رها نيستند،راستي سهم درختان عاشق چيست؟
سلام...
معمولا متن هايي که خانم نظرآهاري مي نويسند ساده و در عين حال ژرف و عميق است...متن جالبي را انتخاب کرديد.موفق باشيد.
گفتند: چهل شب حياط خانه ات را آب و جارو کن. شب چهلمين، خضر خواهد آمد. چهل سال خانه ام را رُفتم و روييدم و خضر نيامد. زيرا فراموش کرده بودم حياط خلوت دلم را جارو کنم. عرفان نظر آهاري..
اعظم الله اجورنا واجورکم قبول باشه اينجا مثل همه جا مهمان خان حسين هستيد
منه هم در وبم سفره اقا پهنه خوشحال ميشم با نظر ارزندتون تشريف بياريد کليکتون سر چشم يا حسين
پرگرفت از زمين ذور شد
خواستم بگم خيلي با دقت خوندمش...
التماس دعا تو اين شبها...
سلام
شعر زيبايي است
نوشته هاي خانم نظر آهاري در عين سادگي بسيار زيبا هستن.