داني که انتظار
تو با ما چه ميکند؟
توفان ببين به
پهنه دريا چه ميکند
آشفته ام چو
موج به درياي زندگي
آشفتگي ببين به
دل ما، چه ميکند
يکدم بپرس اين
همه غم اين همه بلا
در خاطر شکسته
زغم ها چه ميکند
دور از بهار
روي تو بيبرگ ماندهام
بي برگ و بار
مانده به دنيا چه ميکند؟
بنشين ز راه
لطف دمي در کنار دل
آخر بپرس اين
دل تنها چه ميکند
طاووس کبريايي،
اي هديه خدايي
تو
ديدينيتريني، اي ديدني کجايي؟
هر ديده مست
راهت، غمديده در پناهت
خشکيده ياس
عالم در حسرت جدايي
اي آسمان اول،
اي سايبان آخر
اي چشم چشمه
عشق، رحمي به بينوايي
آرامتر که من
هم با کودکان بيايم
پايي نمانده
ديگر، جز دست بر دعايي
سخت است بي تو
بودن، سخت است بي تو ماندن
سخت است بي تو
بي تو، بي يار آشنايي
آسان نميتوان
رفت از خوان رحمت تو
بگذار تا بمانم
در زير گرد پايي
اميد نااميدان،
مهدي سرت سلامت
سنگ است قلب بي
تو، ننگ است بي وفايي